معنی گرانبها بودن و ارزندگی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

ارزندگی

ارزندگی. [اَ زَ دَ / دِ] (حامص) عمل ارزیدن بهمه ٔ معانی.


گرانبها

گرانبها. [گ ِ ب َ] (ص مرکب) نفیس. قیمتی. ثمین. باارزش. سنگین قیمت:
وی ماه سبک عنان تر از عمر
چون عمر گرانبهات جویم.
خاقانی.
ای درّ گرانبهاتر از روح
چون روح سبک لقات جویم.
خاقانی.
گرچه گهری گرانبها بود
چون مه به دهان اژدها بود.
نظامی.

فرهنگ فارسی هوشیار

ارزندگی

عمل ارزیدن ارزنده بودن.


گرانبها

قیمتی، سنگین قیمت، با ارزش

فارسی به عربی

گرانبها

ثمین، شیء ثمین، غنی، لا یقدر

فارسی به ایتالیایی

گرانبها

pregiato

prezioso

فارسی به آلمانی

فرهنگ معین

گرانبها

(~. بَ) (ص مر.) نفیس، باارزش، قیمتی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

گرانبها

ارجمند، ارزشمند، ارزنده، باارج، باارزش، بهادار، پرارزش، پرقیمت، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گران، گرانقدر، گران‌قیمت، گرانمایه، مهم، نفیس،
(متضاد) بی‌اهمیت، کم‌بها، کم‌قیمت

معادل ابجد

گرانبها بودن و ارزندگی

639

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری